درياي خزر گريه مي كرد

زرين رحيم بخش
kaveh_karbasi@hotmail.com


روي قالي بي رنگ و روي نقشه ي ايران، دختركي دوازده ساله گوشه ي اتاقك نمور نزديك گوشهاي گربه، مشق هايش را مي نوشت. مادرش و آن مرد روي تشكي آغشته به عرق هاي شور و انگار در قعر دريا بودند! دخترك سرش را بلند نمي كرد. چقدر فقير بودند و بي كس! اگر آن كار را بلد بود شايد
نمي گذاشت مادرش غرق شود. قلبش كوچك بود ولي دردهاي بزرگ را تحمل مي كرد. تمام حواس مادرش به سوي او پرت شد وقتي كه شنيد:
_ تا كي؟
اسكناس هزار توماني مچاله شده اي را روي دفتر مشقش كه حالا انگار در وسط دريا بود و خيس مي نمود، از پشتِ تارهاي سفيد و مِه آلودِ چشمهايش ديد.
وقتي آن مرد شلوارش را پوشيد و از اتاق بيرون رفت. تقه اي ديگر بر در خورد. مردي بدون اجازه وارد شد.
زن به خود مي پيچيد و دخترك اشك مي ريخت. زن رنجور و خسته در گوش مرد گفت:
_ ديگر نمي توانم! ديگر نمي توانم!
مرد ولي دست بردار نبود!
دخترك به سوي مادرش رفت و سر او را به آغوش كشيد.
درياي خزر گريه مي كرد و مرد سنگيني هيكلش را روي دخترك مي ريخت و دخترك در حال غرق شدن! مادر گوشه ي اتاقك نمور، مشق هاي دخترش را
مي نوشت.

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30758< 0


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي